شانزدهسال پیش وقتی چهارمین سالروز تولدم را جشن گرفتند؛ پدرم توسط کمرهای که در سال 1374 (یکصدوبیست لک افغانی*) خریداری کرده بود، از جشن تولدم عکاسی کرد.
بعد از مراسم . در مورد عکسهای برداشته شده جویا شدم؛ پدرم گفت: داخل فیلم کمره است، هر وقت فرصت شد برایت چاپش میکنم». چند روز بعد عکسها را چاپ کردند و من از دیدن عکسها خیلی خوشحال بودم؛ اما ذهنم پی یافتن ماجرای درون کمره بود که چطور ممکن است انسان وارد کمره شود؟!
این واکاوی کودکانه، من را واداشت تا کمره را بشکنانم .! پرزهجات کمره جزء بطری، فیلم، شیشهکگ، و قوطیکگ سیاه . چیز دیگری نبود. والدینم تنخواه معلمی خود را صرف خرید کمره کرده بودند، با آنهم این رفتار احمقانۀ من با کمره را تحمل کردند.
حالا پس از فراگیری حرفۀ خبرنگاری، مصروفیت بیشترم عکاسی و فلمبرداری است. اما نگران ورود آدمها به داخل کمره نیستم؛ همواره میاندیشم که چگونه میتوان فلم زندهگی را دقیق ثبت کرد؟ و سوال همیشهگیام این خواهد بود که ماجراهای اصلی زندهگی را باید چگونه تمثیل کرد و ضبط کرد که قابل دیدن باشد، نقش من در پیوند با خانواده، دوستان، وطنم و در نهایت برای خدایم چگونه است؟
پرسشهاییست که من را هیجانی میسازد. این را نوشتم تا از نقشآفرینی خویش در امور زندهگی نزد خدای حاضر و ناظر غافل نمانیم. :)
*. یک هزار افغانی، سال 1374 به ارزش 1 افغانی پولهای جدید است.
درباره این سایت